سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ می فرماید : «ای محمّد! اگر آفریدگان به ساخته های شگفت من می نگریستند، جزمرا نمی پرستیدند و اگر شیرینی یاد مرا در دل هایشان می چشیدند، ملازم درگاه من می شدند و اگر به ظرائف نیکی های من می نگریستند، به چیزی جز من نمی پرداختند» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم



عرفان ::: جمعه 87/2/6::: ساعت 2:25 صبح

ای حجت کردگـــــار مهدی

ای خاتم هشت و چار مهدی

تنها نه منـــــــم اسیر عشقت

عـــالم به غمت دچار مهدی

تا کی زبرای دیدنـــــــت من

آواره هر دیــــــــــار مهدی

مسرورم از اینکه با نگاهت

کردی تو مرا شکـار مهدی

یاد تو بود فروغ جــــــــانم

در خلوت شـــام تار مهدی

بر چوبه عشق تــــار باشد

نام تو مرا شعـــــار مهدی

بیــــــچاره دل شکسته من

دارد زتو انتظــــار مهدی

تا از سر لطف پـا گذاری

بر دیده اشکبــــــار مهدی

با این دل بیــقرار و زارم

بگذار شبی قـرار مهدی

با بنده روسیـــاه عاصــی

یک لحظه بیا کنار مهدی

با نـــاله زار منتظر گفت

دستی به دلـم گذار مهدی

 




عرفان ::: جمعه 86/9/23::: ساعت 1:39 صبح

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

 




عرفان ::: چهارشنبه 85/1/2::: ساعت 3:36 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :2008
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
عرفان
مشک آنست که خو ببوید نه آنکه عطار بگوید
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<